روان حامی

روان حامی

کلینیک روان شناسی و مشاوره

مشاوره تلفنی 09394427456

خود آگاهی : نظریه رشد بزرگسالان کیگان

در ادامه مباحث زیر از خود اگاهی در کلینیک روان شناسی و مشاوره روان حامی، نوبت به این قسمت رسید: «نظریه رشد بزرگسالان کیگان »

مکباحث قبلی مرتبط این مقاله:

نظریه رشد بزرگسالان کیگان

 بیایید مدلی را در نظر بگیریم که می‌تواند به ما کمک کند تا برخی از این ایده‌ها را پیرامون آگاهی جمع آوری کنیم، که همانطور که دیدیم، نه چندان یک ویژگی ثابت، بلکه مهارتی است که می‌توان آن را در طول زمان اصلاح و تمرین کرد.  واقعیت این است که خودآگاهی ظرفیتی است که با ما رشد می کند.  درک ما از خود و دیگران و اینکه چقدر قوانین ارتباط با آنها را می دانیم، از لحظه تولد شروع به تکامل می کند.  در حالی که اکثر مردم درک می کنند که کودکان بر اساس نقاط عطف رشد می کنند، ممکن است ندانند که بزرگسالان نیز این کار را می کنند.  در واقع، به گفته روانشناس رابرت کیگان، بزرگسالان در طول 5 مرحله رشد بالغ می شوند.

 و چه چیزی یک بزرگسال بالغ را می سازد؟  این توانایی به دست آوردن آگاهی از درون و رشد در بلوغ اجتماعی، مسئولیت پذیری، تفکر مستقل، خودکنترلی و خرد است.  تحقیقات کیگان تخمین می‌زند که 65 درصد از افراد از مرحله 3 از 5 عبور نمی‌کنند، به این معنی که با رفتار اجتماعی، روابط و کار «عملکرد بالایی» پیدا نمی‌کنند.

 نکته کلیدی، شگفتی غافلگیر کننده، آگاهی است.  پس بیایید با بدیهیات شروع کنیم: ما باید بدانیم که مراحل چیست و کجا سقوط می کنیم.  این به ما چیزی می دهد که بتوانیم آن را هدف گذاری کنیم، و به ما کمک می کند به وضوح در مورد ظرفیت هایی که هنوز در حال توسعه هستیم فکر کنیم.  اما قبل از اینکه مراحل را پیش ببریم (اعتراف کنید – می‌میرید تا بدانید چگونه گل می‌زنید، درست است؟) اجازه دهید دو مفهوم مهم مرتبط را که زیربنای نظریه کلی هستند، روشن کنیم.

 اولین مورد تحول است.  کاترپیلار را در نظر بگیرید  برای توسعه، کافی نیست که به سادگی یک کاترپیلار بهتر و بهتر باشید.  در عوض، یک تغییر کامل لازم است، یعنی باید به یک موجود کاملاً جدید تبدیل شود: یک پروانه.  با انسان ها هم همینطور است  مسیر رشد این نیست که به سادگی چیزهای جدید یاد بگیرید و مهارت های موجود را اصلاح کنید – بلکه تغییر کامل نحوه درک و تعامل شما با جهان است.  اولی در مورد تغییر چیزی است که در ظرف می گذارید، دومی در مورد تغییر کامل خود ظرف است.  ما فقط در حال رشد نیستیم، بلکه در حال تغییر هستیم.

دوم تغییر موضوع-ابژه است.  کیگان معتقد بود که وقتی در بزرگسالی رشد می کنیم و بالغ می شویم، لزوماً از شناخت جهان به عنوان یک سوژه (یعنی چیزی که ما را کنترل می کند) به شناخت آن به عنوان یک شی (چیزی که می توانیم کنترل کنیم) دچار تغییر می شویم.  در حالت اول، ما درگیر خودپنداره‌ها هستیم و نمی‌توانیم در مورد آنها تأمل کنیم – احساس می‌کنیم

 آنها  در دوم، می‌توانیم از این خودپنداره‌ها جدا شویم و آن‌ها را چیزی جدا از خود بدانیم.  همانطور که انجام می دهیم، به عاملیت و توانایی خود برای تغییر، کنترل یا تفسیر مجدد این مفاهیم پی می بریم.  ما “عینی” تر، فعال تر می شویم و این ظرفیت بسیار مهم برای خودآگاهی را توسعه می دهیم.

 موضوع – “من هستم” یعنی شناسایی کامل، مفهوم شما را کنترل می کند (مثال، “من یک پدر هستم، این چیزی است که من هستم”)

 شی – “من دارم” یعنی می توانم از راه دور درک کنم، شما این مفهوم را کنترل می کنید (به عنوان مثال، “نقش پدری چیزی است که من دارم، این چیزی است که می توانم انجام دهم. می توانم از ایده عقب نشینی کنم و انتخاب های آگاهانه ای در مورد آنچه دارم انجام دهم.  پدر بودن یعنی.”)

 یک مثال بیشتر روشن خواهد شد.  وقتی کوچکتر هستیم، ممکن است به طور خودکار با اعتقادات سیاسی والدین خود همذات پنداری کنیم و بدون اینکه عمیقاً در مورد آن فکر کنیم، چیزی مانند “من یک لیبرال هستم” بگوییم.  ما در حالت موضوع هستیم، و این دیدگاه را به عنوان یک داده، و چیزی که ما را تعیین می کند، به جای چیزی که ما تعیین می کنیم، در نظر می گیریم.  بعداً، وقتی بزرگ می‌شویم، خودمان را به‌عنوان عوامل مستقل می‌بینیم، یعنی افرادی که باورهایی دارند – و اگر یک باور را قبول کنید، به این معنی است که می‌توانید آن را نیز کنار بگذارید.

 ممکن است در اوایل بزرگسالی یک قیامت داشته باشید که در آن متوجه می شوید که در واقع بر آنچه باور دارید کنترل دارید.  با عقب نشینی می توانید به طور مستقل در مورد مسائل فکر کنید و در مورد دیدگاه ها و باورهای خود و در نتیجه نحوه عمل خود انتخاب کنید.  این یک تحول شدید است.  پیش از این، ممکن است شما به طور خودکار به گونه‌ای رفتار کرده باشید که فکر می‌کردید «لیبرال‌ها» رفتار می‌کنند، یعنی فاقد خودآگاهی هستید.  اما اکنون، مفهوم “لیبرال” چیزی است که شما در انتخاب آن آزاد هستید یا نه.  با آگاهی، ممکن است دوباره همان چیزی را انتخاب کنید، اما اکنون از دیدگاهی کاملاً متفاوت و بالغ تر است.  از منظر عینی، احساسات و افکار شما چیزی نیستند که هستید، بلکه چیزی هستند که دارید.  اگر از این واقعیت آگاه هستید، می توانید انتخاب کنید.  همانطور که آگاهی و آگاهی ما تکامل می یابد، در بلوغ پیشرفت می کنیم.

 اکثر ما جایی بین مراحل هستیم.  هر مرحله با آنچه به عنوان یک شی به دست می‌آید مشخص می‌شود، یعنی اینکه در چه حوزه‌ای از زندگی می‌توانیم تغییر سوژه-ابژه را تغییر دهیم و تجربه کنیم. تعداد کمی از مرحله 3 فراتر می‌روند.

مرحله 1 و 2: مراحل اولیه

 از اوایل کودکی تا نوجوانی (یا، صادقانه بگویم، بزرگسالی برای برخی)

 ما دو مرحله اولیه را به طور خلاصه بررسی می کنیم، زیرا تا حد زیادی با رشد کودکی مطابقت دارند.  ابتدایی‌ترین مرحله ترکیبی نامیده می‌شود و حس کمی از خود وجود دارد، یعنی هیچ تمایزی بین خود و دیگری وجود ندارد.  نوزادان و نوزادان کم و بیش درگیر تجربه حسی خود هستند و وظیفه آنها درک تحول آفرین است که چیزهایی در جهان وجود دارند که خودشان نیستند.  بنابراین، به تعبیر کگان، کودک یاد می‌گیرد که فکر کند، «رفلکس‌ها و آگاهی حسی من من نیستم، آنها چیزی هستند که من دارم».

 از حدود 6 سال به بعد تا نوجوانی مرحله 2 است که به آن می گویند مرحله تکانشی (اصطلاحات دقیق متفاوت است).  در اینجا، خود در حال یادگیری تکانه‌ها است، اما همچنان با آن‌ها یکی است.  در حالی که نوزادان اصلاً هیچ چیز عینی را درک نمی کنند و فقط در دیدگاه خود ساکن هستند، در مرحله دوم آگاهی فزاینده ای از دیگران به عنوان موجودات مستقل وجود دارد.  با این حال، این موجودات، به عنوان مثال، پدر و مادر، هنوز در مورد تکانه های خود و از نظر اینکه چگونه آن تکانه ها را ارضا می کنند یا نه، درک می شوند.

 اگر در مرحله 1 یا 2 هستید، تأکید منحصراً بر نیازها، انگیزه های دیدگاه ها، برنامه ها و خواسته های شما خواهد بود.  تا جایی که می توانید قدر دیگران را بدانید، تعامل شما با آنها معامله ای است، یعنی برای برآوردن خواسته ها و نیازهای شما.

 موضوع: خود نیازها، علایق و خواسته های فرد است

 موضوع: خود دارای انگیزه ها، ادراکات و احساسات است

 چنین فردی ممکن است اخلاقی عمل کند و نیازهای دیگران را در نظر بگیرد، اما همیشه در نهایت برای تامین نیازهای خود است، برای مثال، مهربانی به این انتظار است که بعداً برای خود منافعی حاصل شود.

 افراد در این سطوح اولیه از خودآگاهی درونی و بیرونی پایینی برخوردارند و با ایدئولوژی ها، فلسفه ها، دیدگاه ها و قوانین همسو می شوند، نه از روی باور واقعی، بلکه از روی احساسی که با انجام این کار، پاداش یا مجازاتی وجود دارد.  برای مثال، اگر از کسی در این مرحله بپرسید که چرا دزدی اشتباه است، پاسخ او ممکن است در مورد پیامدهای قانونی یا مجازات دیگران (حالت موضوع) به جای اخلاق ذاتی یا توسل به ارزش های شخصی (حالت شی) صحبت کند.

مرحله 3: ذهن اجتماعی شده

 از نوجوانی به بعد

 موضوع: روابط بین فردی است

 شی: دارای نیازها، علایق و تمایلات است

 به گفته کیگان، بسیاری از ما در این مرحله رشد نمی کنیم.  می‌توانیم در نظر بگیریم که اینجاست که خودآگاهی بیرونی ما توسعه می‌یابد – یعنی جایی که دنیای بیرون ادراک ما را از خود و واقعیت شکل می‌دهد.

 تمرکز در این مرحله بر ایده‌ها، باورها، قراردادها و هنجارهایی است که توسط سیستم‌های اجتماعی پیرامون ما ارائه می‌شوند.  بنابراین، ما از بیرون به خانواده‌ها، جوامع، تاریخ و فرهنگ‌هایمان نگاه می‌کنیم تا مشخص کنیم که چه کسی هستیم و به چه چیزی اعتقاد داریم.  ما خود را همانطور که دیگران ما را تجربه می کنند تجربه می کنیم و دیدگاه آنها را جایگزین تجربه درونی خود می کنیم.  به عنوان مثال، اگر اطرافیان ما به ما بگویند “تو بی ارزشی”، ما نمی گوییم “آنها فکر می کنند من هستم”

 بی ارزش» بلکه «من بی ارزش هستم».

 ممکن است زمان زیادی را صرف مدیریت و مسئولیت پذیری تجربیات دیگران کنیم و برای اینکه احساس ارزشمندی در خودمان احساس کنیم، نیاز به تایید خارجی داریم.  این پدیده‌ای است که نمی‌دانیم چگونه چیزی را رتبه‌بندی یا ارزیابی کنیم تا زمانی که مطمئن نباشیم دیگران آن را چگونه ارزیابی می‌کنند.  به معنای عمیق، ما مطمئن نیستیم که خوب هستیم یا بد تا زمانی که کسی یا چیزی به ما بگوید که هستیم.

 ممکن است به نظر برسد که ما خودآگاهی بیرونی بالایی داریم، اما فاقد یک حس مستقل از خود (خودآگاهی درونی) هستیم و برای درک آنچه خارج از دیدگاه دیگران برایمان ارزش قائل هستیم، چه چیزی می خواهیم یا چه کسی هستیم، مبارزه می کنیم.  برای رسیدن به این مرحله، اکنون دیگر روابط را معامله ای نمی بینیم و می دانیم که افراد دیگر دیدگاه های خود را دارند.  با این حال، روابط بین فردی کانون توجه است و ما می توانیم آنقدر به آنچه دیگران فکر می کنند اهمیت دهیم که دیدگاه های آنها را درونی کنیم.

 اگر از فردی در این مرحله بپرسید که چرا دزدی اشتباه است، ممکن است از نظر ارزش ها و سیستم های اعتقادی یا تأثیرات آن بر روابط اجتماعی مهم پاسخ دهد.  اما این ارزش ها و باورها به قوانین و ایدئولوژی های بیرونی بستگی دارد.  ذهن اجتماعی شده چیزی می گوید: «من روابطم هستم.  من قوانین را رعایت می کنم.»  توجه داشته باشید که این موضوع چگونه صحبت می کند.

مرحله 4: ذهن خودنویس

 موضوع: خود نویسندگی، هویت و ایدئولوژی است

 شی: دارای روابط است

 کیگان دریافت که در حالی که حدود 65٪ از بزرگسالان در مرحله قبل زندگی می کنند، فقط 35٪ در این مرحله قرار می گیرند.  در اینجا، یک فرد ممکن است هنوز از هویت و ایدئولوژی شخصی خود جدا نشود، حتی اگر متوجه شده باشد که روابط آنها نیست، بلکه روابطی دارند.  این سطحی است که در آن ما دیگر توسط دیگران، جامعه، روابطمان یا درگیری ما با محیط تعریف نمی‌شویم.  در عوض، ما خود تعیین می کنیم.  درک بزرگ این است که ما انسان های مستقلی هستیم که احساسات و افکاری مستقل از دیگران و محیط داریم.

 در این مرحله، ممکن است به شدت بر شخصی که هستیم متمرکز شویم، که نمونه آن ارزش ها، خواسته ها و محدودیت هایمان است.  ما می دانیم چگونه برای آنچه که به آن اعتقاد داریم بایستیم و توانایی ما در تفکر مستقل صدای منحصر به فرد ما را به ما می دهد.  از آنجایی که ما مسئولیت وضعیت ذهنی خود را به عهده می‌گیریم، درک دقیق‌تری از جهان و خودمان در آن داریم.  ما تجربه ای از خودمان را به عنوان هدف محور و ارزش گرا داشته ایم و می دانیم که می توانیم این چیزها را در مورد خود تغییر دهیم.

 از چنین شخصی بخواهید توضیح دهد که چرا دزدی اشتباه است و او پاسخی بسیار بدیع و با دقت در نظر گرفته شده به شما خواهد داد که آنها را به عنوان موجوداتی معتبر و اخلاقی متمرکز می کند که می توانند ارزش ها و اقدامات همسو با خود را انتخاب کنند.  ممکن است چیزی شبیه این باشد: «دیگران اگر بخواهند می‌توانند دزدی کنند، اما انسان‌ها اراده آزاد دارند، و من انتخاب می‌کنم که فردی درستکار باشم.  من آدم خوبی هستم و در قلبم می دانم که چه چیزی درست است.  شخصیت از انتخاب های ما ناشی می شود و قطب نمای درونی من انتخاب درست را به من می گوید.

مرحله 5: ذهن به هم پیوسته

 موضوع: دارای خود نویسندگی، هویت و ایدئولوژی است

 کیگان ادعا کرد که فقط 1٪ از مردم تا کنون به این مرحله رسیده اند.  در اینجا، احساس شخص از خود به هیچ هویت یا نقشی وابسته نیست.  در عوض، تنها کاوش بی پایان در مورد هویت ها، نقش ها، دیدگاه ها و تعامل با دیگران بالقوه وجود دارد.  خود پویا و همیشه در جریان است و ما می توانیم به طور خود به خود و مکرر تعادل را در هر لحظه ظهور پیدا کنیم.  ما هم تجربه درونی خود و هم بازخورد دیگران را در نظر می گیریم.  ما می‌توانیم پیچیدگی را بدون نیاز به جمع کردن همه چیز در مجموعه‌ای مشخص و ثابت از مفاهیم که سپس اسیر آن می‌شویم، قدر بدانیم و «نگهداری کنیم».

 ما گسترده و نامحدود هستیم.  همانطور که شرایط ما تغییر می کند، ما نیز تغییر می کنیم.  ما قادر به انجام کاری هستیم که فقط با این مرحله مرتبط است: حاوی پارادوکس.  ما نه تنها از در نظر گرفتن واقعی دیدگاه‌های خارج از خودمان راحت هستیم، بلکه می‌توانیم به طور همزمان در آن‌ها و دیدگاه‌های ظاهراً مخالف زندگی کنیم.  ما می توانیم “تعداد زیادی را در بر داشته باشیم.”

 از فردی در این سطح در مورد اخلاقیات دزدی بپرسید، و آنها می توانند چارچوب مرجعی را که چنین پرس و جوی را ممکن می کند، زیر سوال ببرند.  آنها به راحتی عرصه کامل دیدگاه های ممکن را در مورد این سوال سرگرم خواهند کرد، شاید حتی مدل ها یا نظریه های بدیع و بدیع در مورد خود مفهوم اخلاق ایجاد کنند (“به هر حال این مرد کگان کیست، و آیا من دوست ندارم به جای آن مدل خودم را بسازم”.  ؟»).  آنها نه فقط به ایده های مختلف، بلکه به آنچه آنها را به هم متصل می کند، آنچه در زیر و فراتر از آنها نهفته است، و فرا چشم اندازی که اجازه می دهد تضادها حل شوند، علاقه مند می شوند.

 با این حال، آنها خیلی به هیچ یک از این ایده‌ها نمی‌چسبند و هیچ تئوری حیوان خانگی را به عنوان ردای هویت نمی‌پوشند – در واقع، می‌توانید از آنها انتظار داشته باشید که تفکرات خود را با طنز و بی‌احترامی مدیریت کنند.  آنها می توانند یکپارچه و بدون منیت مجموعه ای از مفروضات را تنظیم کنند و مجموعه دیگری را واقعاً در نظر بگیرند، بزرگنمایی و کوچکنمایی کنند و در نهایت فرضیات را کاملاً کنار بگذارند.

 آنها با عدم اظهار نظر قطعی راحت هستند.  آنها می‌دانند که توانایی‌های فکری می‌توانند سودمند باشند، یعنی چیزی که شما دارید و استفاده می‌کنید، نه چیزی که هستید.  یک روش دانستن و تفکر در یک زمان و در یک زمینه کار خواهد کرد، اما در دیگری نه.  مهارت آنها در محتوای افکارشان یا کیفیت ارتباطشان با دیگران نیست، بلکه در تسلط آنهاست که می توانند هر دو را بپذیرند.

 بنابراین، شما در حال حاضر در کدام مرحله هستید؟

ادامه دارد …. کلینیک روانشناسی روان حامی (بهترین کلینیک روانشناسی غرب تهران) همراه شما …

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همین الان برای رزرو وقت مشاوره با کلینیک روان حامی در تماس باشید.

1388

همین حالا در خبرنامه روان حامی عضو شوید

همیشه مطلع از آخرین کارگاه ها و تخفیف ها باشید

1389